جدول جو
جدول جو

معنی خواب گذاردن - جستجوی لغت در جدول جو

خواب گذاردن(بُ لُ بُ لُ دَ)
حکایت خواب خود کردن. (یادداشت بخط مؤلف). رجوع به خواب گزاردن شود:
ای فرخی این قصه و این حال چه چیز است
پیش ملک شرق همی خواب گذاری.
فرخی.
، تعبیر خواب کردن. (یادداشت مؤلف) (از دهار). رجوع به خواب گزار شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(بُ لَ اُ دَ)
تعبیر خواب کردن. عباره. (تاج المصادر بیهقی) ، حکایت رؤیای خود کردن. (یادداشت مؤلف) ، خوابیدن. خواب رفتن
لغت نامه دهخدا
(بُ کَ دَ)
حکایت رؤیای خود را کردن. خواب گذاردن. (یادداشت مؤلف) ، تعبیر کردن خواب. خواب گذاردن. (یادداشت بخط مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(خوا / خا گُ)
عمل خواب گذاردن. (یادداشت مؤلف) ، معبّری. (یادداشت مؤلف). رجوع به خواب گزاری شود
لغت نامه دهخدا
(تَ نِ / نَ دَ / دِ)
معبر. (محمود بن عمر). تعبیررؤیاکننده. آنکه رؤیاها را تعبیر و تفسیر می کند. (یادداشت بخط مؤلف). رجوع به خواب گزار شود:
ولی توکل تو بی نیاز داشت ترا
ز فال گوی و ز اخترشناس و خواب گذار.
امیرمعزی (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
تصویری از خواب گزاردن
تصویر خواب گزاردن
تعبیر کردن رویا
فرهنگ لغت هوشیار